چند روزه كه من و زهره تصميم گرفتيم پستي واسه وبلاگ بذاريم،نه كه حوصله نداشته باشيم يا كه حسش نباشه نه.يكم از تنبليه كه به تازگي سراغ ما اومده و يكم از مشغول بودن ما.اين هفته دوميه كه من دارم ميرم سركار و زهره هم از اين هفته كارشو شروع ميكنه.من مسئول روابط عمومي وكارگروه ميراث فرهنگي يه انجمن شدم زهره هم مسئول بازاريابي يه شركت. با برگستنم از اصفهان دوستي من و زهره دوباره به جريان افتاد،انگار خيلي از هم دور بوديم.با هم فيلم ميبينيم.كتاب ردوبدل ميكنيم مثل هميشه باهم كلي حرف ميزنيم.

من وقتي فيلم ميبينيم خواب ميرم نه هميشه ولي معمولن شبها نمي تونم فيلم ببينم.شبها رو دلم ميخواد فيلم هاي خودم رو بينم.فيلم هايي كه در آينده اتفاق خواهد افتاد.فيلم هايي كه من، دوستانم و خانواده ام بازيگرانش هستيم.من هي  بگم كات واز مامانم بخواهم يكم با ما دعوا كند اينقدر مهربان نباشد اينقدر بچه هايش را لوس بار نياورد.از بابام بخواهم آرامش خود را حفظ كند اينقدر سيگار نكشد توي فيلم بدآموزي دارد.وبعد دوباره فيلم شروع شود.ساجده مشق هايش را مي نويسد.نيايش كاغذهاي ساجده را خط خطي ميكند.امير علي با توپ توي حياط بازي ميكند من با ستايش و دختر برادرم كه تازه انگار بدنيا آمده بازي ميكنم.

دانشگاه قبول شده ام و دارم روي پايان نامه ام كار مي كنم.مقاله هايي درباره  كودكان كار... بزهكاري... . سفر ميروم. به كردستان. ايلام حتي به هند وبا تمام معبدهايش عكس ميگيرم. براي تدوين فيلمهايم از دوستان هنرمندم استفاده ميكنم.وصدا ها و افكت­هارا ميگذارم كه طبيعت كمكم كند...صداي موجهاي دريا...صداي گنجشكها...وحتي كلاغها

من فيلم ديدن را دوست دارم.من شب را هم دوست دام.فيلمهاي شبهاي من پر از اميد و آرزو ست.خنده و شادي كودكان خانه مان و گاهي حتي قهر و دعوا و خستگي.نميگذارم فيلم هايم كليشه اي شوند.دلم نمي خواهد كارگردان فيلمهاي زرد باشم.دلم هم نمي خواهد براي اسكار فيلم بسازم با آن سياست هاي خاص.دلم مي خواهد فيلمهايم مال خودم باشد.نه ساخته شده براي كسي...

پي نوشت1:فروغ و زهره جون منو ببخشيد واسه شبهايي كه من خواب ميرفتم.

پي نوشت2: براي هرگونه نقدي درباره فيلهايم آماده ام.