بنویس بابا مثل هر شب نان ندارد

سارا به سین سفره مان ایمان ندارد

 

بعد از همان تصمیم کبری ابر دیگر

یا سیل می بارد ویا باران ندارد

 

بابا انار و سیب و نان را می نویسد

حتی برای خواندنش دندان ندارد

 

انگار بابا هم کلاس اولی هاست

هی می نویسد این ندارد آن ندارد

 

بنویس کی آن مرد در باران می آید

این انتظار خیسمان پایان ندارد

 

ایمان؛برادر گوش کن نقطه سر خط

بنویس ؛بابا مثل هر شب نان ندارد

ومثل هرشب......

وآن وقت ما می رویم داد می زنیم..... ......از نان شب واجبتر(کدام نان برادر من)وهی در این میان آتش می زنیم آدمک ها ی دروغی را وپا می گذاریم بر روی اعتقاداتمان ویک مشت اراجیف می کنند در مغزمان در روز دانش آموز........وخوشحالند وخوشحالنماییم چون زنگ بعد امتحان فیزیک داریم....اما نه فیزیک اتمی......