مجال
می گفت:پاییز هیچ حرف تازه ای برای گفتن ندارد
.
.
به محض اینکه از منبر بلند باد بالا می رود
.
.
درختها چه زود به گریه می افتند
.
.
می گویم:همین گریه درخت ها پر از حرف است...
دنبال نوشت:
سلام آقای جواد....بهانه زیاد است اما-حالا از مجال که بگذریم تکرار-تکرار-تکرار...
+ نوشته شده در شنبه بیست و پنجم مهر ۱۳۸۸ ساعت توسط زهره وزینب
|