21

بیدار شدم

.

.

در کمال ناباوری ۲۱ ساله شدم امروز...

.

پ ن:متن مسیجی بود که دیروز به مناسبت زادروزم  به دوستام فرستادم و تبریک ها شنیدم...

پ ن۲:یکیشون گفت:آدما دو دسته اند،یه دسته اونایی که  آذر به دنیا  اومدن و یه عده هم اونایی که دوست داشتن آذر به دنیا بیان...و ما بسی خوشحال شدیم...

اگر

دوست دخترت میشدم اگر

.

.

اقتصادمان روبه راه بود...

.

پ ن:به گذشته برمیگردم،از حال می روم...

دین

اصلاً نگران نباش

تو هیچ دینی به گردن من نداری

.

جز

.

نفَس هایم...

.

.

(که برای تو کشیده شد)

.

پ ن:گفتنی ها کم نیست!من و تو کم گفتیم...

..............!!!

 

 

 

 

     

        پی نوشت 2: دلم نه غزل میخواهد، نه شعر عاشقانه! گوشی میخواهم برای سکوت...

        پی نوشت 1: سپاس زهره جان بابت تغییر قالب و نبود من در این مدت(با اینکه بود و نبود من... .)

        پی نوشت 3: پاییز حرف تازه ای برای گفتن ندارد! حرف تازه نمی خواهم، از آدم های دروغ گو بدم میاید حتی اگر خودم یکی از آنها باشم. ( با اجازه شاعر مسلک که گفته بود:از آدمهای مغرور بدم میآید حتی اگر خودم یکی از آنها باشم.)

 

پست مدرن

 

مثل یک سطر بلاتکلیفم

آخر یک غزل پُست مدرن؛

تو بیا

جای خالی خودت را بنویس

.

.

پ ن:اینم تغییر...تغییری که بعد از چند سال با دیدن وبلاگ یکی از دوستان حاصل شد...

پ ن۲:قابل توجه شماهایی که میگفتین یکنواخت شدیم..

یارانه

هدفمندی یارانه ها

یعنی حذف یارانه ها به تدریج

.

.

و این یعنی،

یارانه دستانت قطع می شود؟؟!!!

.

.

حواست هست که این یک کالای سرمایه ایست!

.

.

پ ن:سر کلاس اقتصاد عاشقی پس میدیم...

پ ن۲:بدان...

بدون عنوان

پاييز رسيد و رازقي كم داريم

لبخند براي عاشقي كم داريم

اينجا همه الاغ‌ها منطقي‌اند

ما آدم خوب منطقي كم داريم

.

.

پ ن:شعر علی میرافضلی خوب و عزیز

 

روح

برگشت گفت:ببخشید ...

گفتم:بله

-ببخشید شما به روح اعتقاد دارید؟

-بله،هنوز چ چه طور مگه از دهنم بیرون نیومده بود که گفت:

تو روحت...

.

.

.

تمام اعتقادمو به روح به یکدفعه از دست دادم..

نا...

شدم مثل اون ماره توی  گوشی های نوکیا(نمی دونم۱۲ چند صفر) که هی دور خودش می چرخه

.

.

.

و

.

.

نمی دونه کیه؟!!

.

.

پ ن:البته شاید اون بدونه

پ ن۲:کمک....

دوباره قار قار می کنم!!!

Post 1

هم چی آرمه؛ من چه قد خوشحالم

شبا آسوده می خوابم، بی درد و غصه

دیگه کابوس نمی بینم حتی کابوس زمستون

Post 2

بچه که بودیم می گفتن دروغ  نگین، دروغ گو دشمن خداست.

اما حالا می فهمم، دروغ گو دشمن خودشِ، دشمن شخصیت خودش ...

سوخت خوابگاهی ها

۳ روز چایی نخوردم یعنی نخوردیم من و فروغ.

امروز توی یه قابلمه کوچیک آب جوش آوردیم که تقریبن نصف آب های قابلمه ریخت روی دستم و سوختم.

فروغ/فرشته نجات/ دوباره توی همون آب جوش آورد و آلاله دم کرد و خوردیم.

نیم ساعت پیش از دوستان اتاق های مجاور کتری قرض کردیم آنها بی دریغ به مدت ۳۰ دقیقه کتری شان را به ما دادند.

پی نوشت ۱: سال تحصیلی جدید مبارک

               ۲: چایی نبات+ساقه طلایی= سوخت خوابگاهی ها(سیگار سوخت روشنفکران)

توافق نامه

عهدنامه معقولی است

.

.

نفَسم

در مقابل

"دستانت"...

 

پ ن:امضاء

پ ن۲:دلیل اینکه آرومم امید لمس دستاته...

این روزهای من

      دلم برای مامان تنگ شده،برای آغوش همیشه بازش به روی من، برای مدام اسممو صدا زدن که پاشو زهره اس پای تلفن چه قد می خوابی؟! دلم برای زهره کوچولو خواهرم، که هی اصرار میکنه بیا بریم پارک و من هی میگم حوصله ندارم تنگ شده. برای بابام که جلوی tv نشسته و کانال ها رو هی عوض میکنه و یهو منو صدا می زنه که پاشو بیا فلانی رو داره نشون میده، برای ساجده دخترک خواهرم که منتظره در اتاق زهره باز بشه و سریع بره سراغ وسایل زهره و یا زهره براش آهنگ بذار و برقصه. دلم برای زن داداشم که باردارِ و برای مادربزرگم که روی صندلی اش نشسته و داره نماز می خونه تنگ شده...

ادامه نوشته

دوستی1

سلام

"نمی دانم این اصطلاح((دلم می خواهد)) چه معنی ای دارد.((دلم می خواهد)) ببینمت.دوست برای دوست نامه نمی نویسد که اورا به خود وابسته کند.نامه نوشتن مانند یک دست تکان دادن از دور است،دست تکان دادنی که صرفن یک چیز را میرساند،اینکه من اینجا هستم،تورا می بینم،راهت را دیدم،با مسیری که من انتخاب کرده ام فرق دارد،اما می فهمم، به آن احترام می گذارم.دوستی همین است.دوستی به هیچ عنوان هم مسیر کردن دو فرد نیست به این علت که اگر سیلابی به راه بیفتد و فردیت و خصوصیات شخصی مرا شکل بدهد -خصوصیاتی که مرا در دنیایی بی نهایت دور، در دیگر ستانی ناشناخته، در عالمی نا مشخص گم می کننند-  دیگر من وتو نمی توانیم هم مسیر باشیم.زندگی  مانند اقیانوسی است که هیچ کشتی ای در آن دیده   نمیشود، ما همه در آب افتاده ایم و می رویم؛با سرعت می رویم، از هم دور افتاده ایم، موجها ما را با خود می برند.هیچ قایقی نیست که ما را در یک مسیر مشترک هدایت کند.تنهایی به ازدحام رسیده است."

"کتاب دوستی/نوشته مهران تمدن"

امشب دوباره چه خوابی میبینم؟؟؟2

چند شبی هست که نمی تونم درست بخوابم و حتی وقتی خوابم می بره؛چیزهای جالبی نمی بینم.می دونم اصلن قرار نیست وقتی آدم می خوابه؛چیزهای جالب ببینه ولی این حق رو داره وقتی چشاشو می بنده لااقل توی اون چند ساعت آرامش داشته باشه.

کابوس...

قبلن ها سعی می کردم وقتی می خوام بخوابم به چیزهای خوب فکر کنم ولی دیگه مدتی ست نمی آد؛فکر های خوب سراغم نمی آد.دقیقن چند ساعت قبل از خواب همه چیز می ریزه به هم...

دیگه حتی موسیقی هم آرومم نمی کنه؛شاهین نجفی گوش می دم با اینکه می دونم توی این شرایط داغون ترم میکنه(پروژه لجبازی با خودم)

پی نوشت 1:این پست فقط برای درد و دل بود و فاقد هیچ ارزشی دیگری است.

پی نوشت 2:نیاز به هیچ گونه ترحم؛دلسوزی و این چرت و پرتا رو ندارم.

پی نوشت 3:شاهین نجفی گوش میدم... .