شبیه سازی 2

می گفت: بعضی رابطه ها مثه " آدامس خرسی‌ِ"،اولش طعم خوبی داره،یه شیرینی خاص،بوی خوبی هم داره.اما وقتی بیشتر می جویش دیگه اون طعم اولی رو نداره؛هر چی توی دهنت این ور و اون ورش می کنی،تا شاید بتونی نگهش داری نمشیه...

باید محترمانه از دهنت بیرونش بیاری...

گاهی فکر می کنی صبر کنی،شاید بشه کاری کرد

صبر می کنی...فرصت میدی...

اما این آدامس،این رابطه...دیگه...

دیگه نمی تونی مثه سابق بهش نگاه کنی...دیگه شیرین نیست...

لااقل تا گیس و گیس کشی نشده،خودمو از رابطه بیرون می کشم.

---------------------------------

اضافه شده در دوشنبه۹/۳/۸۹ توسط زهره

فکر کنم آلبرت انیشتن میگه دو چیزه که حدو اندازه نداره:یکی دنیا و دومی حماقت بشر...

با اجازه از روح گرامی جناب آقای انیشتن گزینه سومی به این جمله اضافه میکنم:

"بی شعوری بعضی آدما"

-----------------------------------------

اضافه شده در جمعه۲۰/۳/۸۹ توسط زینب

از جایی شنیدم که یه دکتره گفته آدامس الکل داره نذارین بچه هاتون الکلی بشن....

می دونم این حرف خنده داره:دی ولی می ترسم وقتی مغازه دار بجای بقیه پولم بهم آدامس میده با

یکی بهم آدامس تعارف میکنه....

با...

درسته گاهی وقت ها خیلی اذیتم می کنه و شدیداً دلتنگ اما به شدت دوستش دارم...محیطش خیلی خوشکله،زیبا به معنی واقعی کلمه...دانشگاهمُ میگم...شهید باهنر...

پاییزش بی نظیره!احساس عجیبی داره...شاید حس خوردن یه قهوه یا هم قدم شدن با خدا یا یکی در حد خدا...

بهارش رنگیه...عجیب ترین و بهترین تنالیته رنگ سبزو اینجا دیدم...سبزهایی که شاید هیچ جای دیگه نبینم!

بهارش عطر دل انگیزی داره...عطر بهارنارنج نیست!عطر خداست...

تابستونش سرشار از آرامشه،پر از موسیقی...پر از حرف های تکرارنشدنی...

و زمستوناش سرده ولی یه سرمای گرم!یه سرمای فیروزه ای رنگ...

فقط یه پاییزو زمستونو بهارِ دیگه شو می تونم ببینم...فقط یه سال دیگه مهمون نیمکتاشم....اما بی شک دلم تنگ میشه واسه قدم زدن زیر درختاش و گفتن جمله خدایا شکر...

دلم هوایی می شه واسه هواش...دلم تنگ میشه واسه کلاس های صبح زود بهارش که خدا تنفس میکنم....دلم تنگ می شه واسه انسجام ساختموناش که مثال زدنیه و دلم تنگ میشه واسه دیوونگی هام...شاید حتی دلم تنگ شه  واسه دلتنگی هام...

پ ن 1:مو رفتُم گل بچینُم،چیده بیدن

          مو رفتم یار بینُم،دیده بیدن...

پ ن2:کاش توی این یه سال کلی لذت ببرم...اینجا خدا جریان داره...

پ ن۳:عکساشو بعدن حتمن میذارم اینجا...

بهانه

تنوع یعنی این

اشتباه بشی...

توجه کردی خیلی وقت ها چقدر راحت اشتباه می شیم...اشتباه نمی کنیم ولی اشتباه می شیم...مثلاً کنار یکی قرار می گیری که اشتباه ما نیست،اشتباه اونه،ولی ماییم که اشتباه شدیم..درسته اونم اشتباه کرده ،ولی درد اون کم تره چون حداقل خودش یه فعلی انجام داده اما تو چی؟

یا مثلاً بعضی آدما خودشون اشتباه نکردن ها...اشتباه خدان(حالا بماند که خدا اشتباه نمی کند و این بحث های فلسفه و کلامی...)منظورم همون آدماییه که برمیگردی بهشون میگی هدف خدا از خلقت تو چی بود؟!

تا حالا تجربه شو داشتی؟

پیش پ ن:وقتی به عمق اشتباه شدنم فکر کردم کلی خندیدم...

پ ن۰:غافل از اینکه هر روز خودمون داریم جای آدمای دیگه رفتار می کنیم و دیگه خودمون نیستیم(!)

پ ن۱: تنوع خوبه...

پ ن۲: من زهره م ...

این روزها من بس دلم تنگ است...

انگار همین دیروز بود که سر کلاس دکتر محمود آبادی نشسته بودیم؛ استاد ازمون خواست خودمونو معرفی کنیم و بگیم چرا اومدیم رشته تاریخ و شکوه عزیزیان با اعتماد به نفسی که اصلن شبیه ترم یکی ها نبود جواب داد:من حقوق دوست داشتم؛2 سال پشت کنکور بودم؛دیگه خسته شدم.تاریخ زدم و قبول شدم.

امروز دقیقن سرکلاس دکتر الهیاری شکوه عزیزیان هنوز شاکی است که با این لیسانس کجا باید بریم؟چی کار کنیم؟؟؟

اون روزا من خیلی خوشحال بودم.یه ترم صفری خوشحال ،مثه همه ترم صفری ها.خوشحال از اینکه رشته ای رو  که دوست داشتم قبول شدم.توی یه شهر خوب .سروقت میرفتم سر کلاسام.به تحقیق و پژوهش علاقه داشتم.با دقت گوش می دادم؛سوال می کردم وحتی جزوه می نوشتم.

این روزها اما به قول فروغ دچار یاس تحصیلی شدم.از چند ترم پیش کلاسارو می پیچونم.غیبت می کنم.سرکلاس آهنگ گوش میدم و کتاب و مجله های مورد علاقه مو می خونم.

این روزها دلم به بهار اصفهان خوشِ...به زیبایی با هم بودن.به آخرین روزهای هم اتاق بودن با فروغ،هم کلاس بودن با هاجر و مهتاب و سحر و وحیده...

این روزها شاید تنها قدم زدن توی مادی و چهارباغ و لب آب آرومم کنه...

دلم میگیره...

این روزها...

 

یاد

نگران ماهی ها نباش

.

سراغت را گرفتند

.

نمی گویم

.

رفتی دریا...

.

پ ن:بیا گناه ندار به هم نگاه کنیم

      و تازه داشته باشد بیا گناه کنیم...

هنوز هم نمی دانم هر سالی که می گذرد آیا یک سال به عمرم اضافه می شود یا یک سال از عمرم کم می شود؟!

در کل،امسال هم بهار می رسد از راه بر لبم...

بهارتون پرنشاط دوستان...

پیرمرد2

پیرمرد دوست داشتنی

زینب دوست داشتنی جای این پیرمرد باشی؟

دلم میخواد...

دلم میخواد مثه پیرمردی باشم که بعد از سی سال خدمت عاشقاته بازنشسته میشه،یه خونه کوچیک توی یه روستای دور افتاده میخره و میره که یه زندگی آروم داشته باشه.یه زندگی بدون ماشین... بدود قسط وام... بدون حرفای تکراری همکاراش از زن،بچه و خرید تمام نشدنی خونه...

یه خونه جنگلی...

صبح ها با صدای پرنده ها بیدار میشه.پنیر و کره محلی،شیر تازه...

بعد یه قدمی توی جنگل میزنه،گاهی ترانه هایی رو که دوس داره زمزمه میکنه،گاهی هم بلند آواز میخونه.

عصرها یه قهوه تلخ درست میکنه و با کیک خونگی می خوره

شبها از پشت پنجره  بیرون رو نگاه میکنه و کتاب مورد عللاقشو میخونه

چقدر دلم یه خونه جنگلی می خواد...

چقدر خسته ام،دلم می خواد مثه اون پیرمردی باشم که...

والنتاین

زهره:

هر گوشه ای رفتم

دیدم که در این شهر

دیوارها هم دوستت دارند

  پ ن۱:گاهی وقت ها بدجور میری تو دیوار...مثل وقتایی که به یه نفر میگی جمع کن این بساطتو(والنتاینو بهش گفتم) بعد برمیگرده بهت میگه به تو ربطی نداره!!!

پ ن۲:طرح از علی میرافضلی بود...ایشون یه کم امیدوارم کرد در زمینه تو دیوار رفتن...

برای تو

زهره:

گاهی نگفتن،گفتنی ترین عاشقانه هاست...

همان سکوت ممتدی که در چشم های تو به افق می نشیند.

منصوره چقدر این کلمات ابله اند!

.

پ ن:نوشتم زهره و دو نقطه یعنی زهره این پست رو گذاشته...برای میم.ب عزیز که...

شبیه سازی

به نظرم پول و وقت خیلی به هم شبیه اند.وقتی خیلی پول داشته باشی نمی دونی باهاش داری چه کار میکنی و حتی به راحتی خرجش می کنی. دقیقن عین وقت؛ فصل امتحانات بهترین مصداقشه.اگه واسه یه امتحانی 2روز وقت داشته باشی غیر ممکنه که توی این 2روز درس بخونی، وتقرببن از ساعت های پایانی روز آخر تا قبل امتحان درس می خونی؛البته سیستم آموزشی ایران هم که ماشالا اینقد با کیفیت که غیر مستقیم به این بی خیالی ما دامن میزنه.

امان از موقعی که بفهمی تا آخر ماه فقط همین 40،30 تومن  پول رو بیشتر نداری.رسمن پدرت درمیاد.حساب ریز ترین کاراتو باید داشته باشی، مثلن اگه قبلن 2تا کره میخریدی حالا یا با همون مونده کره صبحانه میخوری یا اصلن بی خیال کره با صبحانه میشی. به کسی الکی زنگ نمی زنی که کارت شارژت تموم شه، اس ام اس عاشقانه و دلم برات تنگ شده تعطیل.اگه دوستات پیشنهاد بدن که بری بیرون شام بخوری باهاشون،هزار تا بهونه میاری که بی خیالت بشن.جالبی تر اینکه توی این شرایط  اتفاقی بیفته و مجبور شی بری سفر،حالا پولت فقط اندازه بلیط!!!

-خوشحالم از اینکه اون قدر پولدار نیستم که ندونم و نفهمم پولم چه جوری خرج شد!

-اما درباره وقت نظر خاصی ندارم؛گاهی وقت اون قدر کمه برای دیدن تو...برای با تو بودن که روزها و ماه هم کفایت نمی کند چه برسد به چند ساعت؛این تنها تفاوت پول و وقته...

تو

تو را چه بنامم؟!

.

که

.

هر چه بنامم باز

.

تویی....

.

.

پ ن:احتمالن یه مدتی نباشیم!!

یلدا

کاش بودی

تا می فهمیدی

وقتی نیستی

.

.

چقدر نیستی!!!

 

پ ن:دیشب جایتان خالی بساطی داشتیم با این قضیه زلزله و امشب احتمالن چه بساطی نداشته باشیم با این داستان یلدا...

پ ن۲:نه اون یلدا ها این یلدا...

یکی شبیه من

وقتی هنوز اصفهان نیومده بودم، پاییز رو دوست نداشتم.پاییز یکی از فصل های خسته کننده سال بود برام.اما اصفهان این شاهزاده آذری،نگاهم رو به پاییز مثل خیلی چیزهای دیگه عوض کرد.

از دست این ترم های فرد دانشگاه...

ترم یک: پیاده رو های دانشگاه دیوانه ام کرد.

ترم سه: چیزهایی مینوشتم،از کلاغ، از درخت های لخت و تنهایی.

ترم پنج: با دوست آذری ام (متولد آذر) سحر،اصفهان پاییز را گشتیم.از مادی کف پوش زرد گرفته تا خیابان اردیبهشت و پیاده روی های شبانه لب زاینده رود.همکار بودیم،هم دم بودیم،هم خاطره هم شدیم.

لعنت به این ترم هفت... شاید این آخرین پاییزی باشد که میهمان اصفهانم... .

پاییز،این زن زیبای سال چقدر مرا آرام میکند.

این زنانگی تمام...

در دلش غم دارد، در سیمایش برگ ریزان دارد،اما می ایستد،پاهایش محکم است و می داند حتی بعدِ این برگ ریزان زمستانی هم در کار است.گاهی هم می لرزد،اما از سرما نیست...از عشوه گری های زنانه اش است.

اگر می دانستم این پاییز قرار است روزی چنین مرا آرام کند،این قدر با من رفیق شود،اگر می دانستم روزی قرار است به خاطر شبیه پاییز بودنم،این چنین سبک باشم،هیچ وقت مثل 4سال پیش بیزار نبودم از این زن شبیه من...

---------------------------------

اضافه شده در شنبه شب توسط زهره

نه این که بد باشم،نه...

خوب نیستم!!!

برای او که به قول فرمانده همیشه هست!

به نفس نفس افتادم..

.

دستمو می گیری؟!

یا

جیغ بزنم؟!

.

پ ن۱:خدایا...

۲:چرا قاطی می کنی؟ من الان باعث عذاب توأم..اونم عذاب بی نتیجه!

۳:عجب...